سلام فرمانده!
سلام حاج قاسم عزیز
سلام پدر مهربان ما!
شاکرم برای زیستن در زمانه ای که روزگارش چنین مردانی را به خود می بیند،
زمانه ای که به سختی باید مردانی را بیابی که از خود و دلبستگی هایشان میگذرند برای آسایش دیگران…
روزگاری که هر کس به دنبال منفعت خود است و گاه برادر به برادر رحم ندارد
اما ای مرد خدا! نه ایران نه تشیع بلکه عالم ، در نگاه تو، خانه ات بود و حتی عزیز تر از عزیزانت….
آرام و قرار نداشتی برای آرام و قرار دادن به دلها و زندگی هایمان…
شاکرم….
و باز خداوند مهربان را شاکرم که توفیق شد
در مراسم تشییعت در تهران در میان آن انبوه جمعیت، در آن یوم الله، قطره ای از آن دریای بی کرانِ از عشق و حضور باشم..
شاکرم نه فقط برای اینکه حضور در آن مراسم نزد خداوندمهربان اجر داشت،
نه از آن جهت که اندکی، قدردانی از تمام رنج و مشقت هایت برایمان بود، نه !
شاکرم که آن لحظه ی معنوی عجیب و بزرگ را چشیدم.. حس و تجربه ای که حتی الان که درباره اش مینویسم، تنم را به لرزه در می آرود..
حس عجیبی بود لحظه ای که حضرت آقا با بغض و اشک کلمات را ادا میکردند در نماز…
حسی که آرزو داشتم کاش همه ی دوستداران حاج قاسم آن لحظه بودند وتجربه میکردند..
در آن انبوه جمعیت که چیزی شبیه به ایام حج در بیت الحرام شده بود…
حسی که در اربعین و در بارگاه ائمه معصوم علیهم السلام آن را اینگونه درک نکرده بودم..
نمیدانم چه بگویم که از وصفش عاجزم… فقط لحظه ای و به قدری اندک ، مولا و امام زمان مان علیه السلام را حس کردم!
حضور ایشان در تمام آن مکان وسیع… در میان آن همه اشک وغم و ناله و دلتنگی …
نمیدانم خوشحال بودم تا دچار بهت و شگفتی شده بودم هر چه بود حس معنوی عجیبی بود که انگار فراتر از گنجایش قلب و روحم بود…
انگار همه ی آن جمعیت در لحظه اقامه نماز توسط حضرت آقا
در آغوش و تحت نگاه ویژه ، مولایمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بودیم…
ناخودآگاه ظهور و حضور حضرت را مسئلت کردم…
انگار ندایی به من میگفت: دنیا در چند قدمی ظهور است و آیا تو آماده ای !؟
خدایا ! بخواه …..
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات