آیه 17
وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ
و[لى] آنان كه به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق] پرهيزگاريشان داد
*** مقابله اى كه بين اين آيه و آيه قبلى به چشم مى خورد، اين نكته را مى فهماند كه مراد از (اهـتداء) معنايى است مقابل ضلالتى كه طبع در قلب ايجاد مى كند. پس اهتداء عبارتست از تـسـليـم شـدن و پـيـروى كردن هر حقى كه فطرت سالم به سوى آن هدايت مى كند، و زيـادى هـدايـت در جمله (و هدايتشان را زياد كرد) عبارت است از اينكه خداى سبحان درجه ايـمـان او را بـالا بـبرد. در سابق هم گفتيم كه ايمان و هدايت مراتب مختلفى دارد و مراد از (تـقـوى ) مـعـنـايـى اسـت مـقـابـل پيروى هواها، كه به صورت پرهيز از محارم الهى و اجتناب از ارتكاب گناهان جلوه مى كند.
بـا ايـن بـيـان روشـن شـد كـه زيـاد شـدن هـدايـت مـربـوط بـه تـكـمـيـل در نـاحـيـه عـلم اسـت، و دادن تـقـوى مـربـوط بـه نـاحـيـه عـمـل اسـت. و نـيـز بـا مـقـابـله مـذكور روشن مى شود كه اثر طبع بر دلها نتيجه نداشتن كـمـال عـلم و پـيـروى هـواى نـفـس، و نـتـيـجـه فـقـدان عـمـل صـالح و مـحـرومـيـت از آن اسـت. و اين با بيان گذشته ما كه گفتيم جمله (و اتبعوا اهوائهم ) به منزله عطف تفسيرى است براى جمله (طبع اللّه …) منافاتى ندارد.
آیه 18
فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ
آيا [كافران] جز اين انتظار مى برند كه رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد و علامات آن اينك پديد آمده است پس اگر [رستاخيز] بر آنان دررسد ديگر كجا جاى اندرزشان است
*** پس (اشراط قيامت ) به معناى علامتهاى آنست.
و چـون سـياق آيه سياق تهكم است، بايد گفت كاءنه مردم در موقفى ايستاده اند كه يا از حـق پيروى مى كنند و عاقبت به خير مى گردند، و يا منتظر قيامت هستند و به هيچ وظيفه اى عمل نمى كنند تا اين كه مشرف بر آن مى شوند آنگاه يقين به وقوعش پيدا نموده و متذكر مى شوند و ايمان آورده پيرو حق مى گردند. اما امروز گوششان بدهكار پيروى حق نيست و بـا هـيـچ محبت و موعظه و يا عبرتى خاضع نمى شوند. اما تذكرى كه بعد از وقوع قيامت برايشان دست مى دهد، هيچ سودى به حالشان ندارد، چون قيامت بدون اطلاع قبلى مى آيد. وقـتـى عـلامـت هـاى آن پـيـدا مـى شـود ديـگـر مـهـلتـشـان نـمـى دهـد كـه بـه دنـبـال آن تـذكـر و خـضـوع و ايـمـان، دسـت بـه عـمـلى صـالح زنـند تا تذكرشان مايه سـعـادتـشـان شـود. و وقـتـى قـيـامـت بـرپـا شـود ديـگـر وقـت عـمـل بـاقـى نـمـانـده، چـون آن روز، روز جـزاء اسـت ، نـه روز عـمـل، هـمـچـنـان كـه قـرآن فـرمـوده : (يـومـئذ يـتـذكـر الانـسـان و انـى له الذكـرى يقول يا ليتنى قدمت لحياتى ).
علاوه بر اين، اشراط و علامتهاى قيامت آمده و محقق شده. و شايد مراد از علامتهاى آن، خلقت انـسـان و دو نـوع بـودن آن - نوعى صلحاء و نوعى مفسدين، نوعى متقيان و نوعى فجار - بـاشد كه خود همين، قيامتى مى خواهد تا بين اين دو نوع جدايى بيندازد. يكى هم مرگ اسـت كـه آن نـيـز از اشراط وقوع قيامت است. بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اينكه فـرمـوده علامتهاى قيامت آمده ظهور رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) است كه آخرين انـبـيـاء اسـت و در عـهـد او، شـق القـمـر كـه يـكـى از عـلامـتها است صورت گرفت، و يكى نزول قرآن است كه آخرين كتب آسمانى است.
ايـن آن مـعـنايى است كه تدبر در آيه به دست مى دهد و به طورى كه ملاحظه مى كنيد در عين اينكه جنبه اتمام حجت دارد حجتى برهانى نيز هست.
و بنابر اين، كلمه (بغته ) حال از آمدن قيامت است كه آن را به منظور بيان واقع آورد، تا جمله (فانى لهم اذا جاءتهم ذكريهم ) را بر آن متفرع كند و از آن نتيجه بگيرد، نه اينكه قيد انتظار باشد تا معنا چنين شود: (كفار منتظر آنند كه قيامت ناگهان بيايد). و به خاطر دفع همين توهم بود كه فرمود: (الا الساعه ان تاتيهم بغته ) و گر نه مى فرمود: (هل ينظرون الا ان تاتيهم الساعه بغته ).
(فـانـى لهـم اذا جـاءتـهـم ذكـريـهـم ) - كـلمـه (انـى ) خـبـرى اسـت كـه قـبل از مبتداء آمده و كلمه (ذكريهم ) مبتدائى است كه مؤ خر آمده. و جمله (اذا جاءتهم ) جـمله اى است معترضه كه بين مبتداء و خبر فاصله شده. و معناى جمله اين است كه : چگونه مـى تـوانـنـد متذكر شوند بعد از آمدن قيامت ؟ يعنى چگونه از تذكر خود در آن روز انتفاع مى برند، روزى كه عمل سودى ندارد و فقط روز جزاء است.
مـفـسـريـن در مـعـنـاى جـمـله هـاى آيـه و مـعـنـاى مـجموع آن جملات اقوالى مختلف دارند كه از نـقـل آن صـرف نـظـر كـرديـم، اگـر كـسـى بـخـواهـد مـى تـوانـد بـه تـفـاسـيـر مفصل مراجعه كند.
منبع: تفسیر المیزان
مهربانم سلام!
ابراهیم جان
این روزها بیش از قبل از تو و یارانت صحبت میشود،هفته دفاع است ، هشت سال دفاع مقدس!
امسال چهل ساله شده است!
روزهای شجاعت، مردانگی ، ایثار و وفاداری..
روزهایی که هنوز و هنوز غریب مانده وحرف های ناگفته ی بسیار دارد..
امسال اولین سالی است که در این ایام جای سردار در یادواره ها و بیان خاطرات و دلتنگی هایشان… خالیست!
امسال دلتنگیِ یاران جامانده تان بیشتر است هرچند تنها وجود آنها دلخوشی ما و مولایمان است!
هنوز صبور و مقاوم هستند، همچون کوه ، همچون سرو..
…
سال گذشته همین ایام بود که برای سفر اربعین آماده میشدم.. دعایمان کنید موانع از بین بروند و
ما ایرانیان نیز توفیق زیارت ارباب را داشته باشیم!
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ،
السَّلامُ عَلَيْكَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
آیه 15
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ ﴿۱۵﴾
مثل بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده [چون باغى است كه] در آن نهرهايى است از آبى كه [رنگ و بو و طعمش] برنگشته و جويهايى از شيرى كه مزه اش دگرگون نشود و رودهايى از باده اى كه براى نوشندگان لذتى است و جويبارهايى از انگبين ناب و در آنجا از هر گونه ميوه براى آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست [آيا چنين كسى در چنين باغى دل انگيز] مانند كسى است كه جاودانه در آتش است و آبى جوشان به خوردشان داده مى شود [تا] روده هايشان را از هم فرو پاشد (۱۵)
*** در اين جمله بين دو فريق از نظر مال كارشان فرق گذاشته و در حقيقت همان بيان گذشته (ان اللّه يـدخـل الذيـن امـنـوا…) را تـوضـيـح مـى دهـد. پـس در حقيقت اين آيه توضيح و تفصيل آن آيه است.
(مثل الجنه التى وعد المتقون ) - كلمه (مثل ) بطورى كه گفته اند به معناى صفت است، يعنى صفت بهشتى كه خدا به متقين وعده داده كه در آن داخلشان كند چنين و چنان است. و چـه بـسا از مفسرين كلمه مذكور را حمل بر همان معناى معروفش كرده و از آن استفاده كرده اند كه بهشت رفيع تر و درجه اش اعلاى از آن است كه بتوان با زبان و توصيف برايش حـد مـعـيـن كـرد. و لفـظ، تـنـهـا مـى تـوانـد بـا آوردن مـثـل، ذهـن را بـه نوعى به آن نزديك كند، همچنان كه آيه (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين )، به اين معنا اشاره كرده است. 0
در آيـه مـورد بـحـث عـبـارت (آنـهـا كـه ايـمـان آورده و اعـمـال صـالح كـردنـد) كـه در آيـه قـبـلى بـود، بـه عـبـارت (مـتـقـون ) تـبـديـل شـده، تـبـديـل لازم از مـلزوم، چـون تـقـوى و پـرهـيـز از خـدا مـسـتـلزم ايـمـان و اعمال صالح است.
وصف بهشتى كه متقين بدان وعده داده شده اند
(فـيـهـا انـهـار مـن ماء غير آسن ) - يعنى آبى كه با زياد ماندنش بو و طعم خود را از دسـت نـمـى دهـد. (و انـهار من لبن لم يتغير طعمه ) نهرهايى از شير كه مانند شير دنيا طـعـمـش تـغـيـيـر نمى كند. (و انهار من خمر لذه للشاربين ) يعنى نهرهايى از خمر كه براى نوشندگان لذت بخش است. و كلمه (لذه ) يا صفت مشبهه مؤ نث و وصف خمر است و يـا مـصـدرى است كه به وسيله آن، خمر با مبالغه توصيف شده است و يا مضافى از آن در تـقـديـر اسـت، كـه تـقـديـر آن (مـن خـمـر ذات لذه ) مـى بـاشـد. (و انـهـار مـن عـسـل مـصـفـى )، يـعـنـى عسل خالص و بدون موم و لرد و خاشاك و ساير چيزهايى كه در عـسـل دنـيـا هـسـت و آن را فـاسـد و مـعـيـوب مـى كـنـد، (و لهـم فـيـهـا مـن كل الثمرات ) در اين جمله مطلب را عموميت مى دهد.
(و مـغفره من ربهم ) - آمرزشى كه تمامى گناهان و بديها را محو مى كند و ديگر عيش آنـهـا بـه هـيـچ كـدورتـى مـكـدر و بـه هيچ نقصى منقص نيست. و در تعبير از خدا به كلمه (ربـهـم ) اشـاره اسـت بـه ايـنـكـه رحـمـت خـدا و راءفت الهيه اش سراپاى آنان را فرا گرفته.
(كـمـن هـو خالد فى النار) - در اين جمله يكى از دو طرف قياس حذف شده، تقديرش ايـن اسـت كـه : آيـا كـسـى كـه داخـل چـنـيـن بـهـشـتـى مـى شـود، مثل كسى است كه او جاودانه در آتش است. و نوشيدنى شان آبى است بسيار بسيار داغ كه روده هـايـشـان را تـكـه تـكـه مـى كـنـد و انـدرونـشـان را بـعـد از نـوشيدن مى سوزاند؟ و نـوشـيـدنـشـان هـم بـه كـراهـت و جبر است، همچنان كه فرموده : (و سقوا ماء حميما فقطع امـعـاءهـم ). بعضى از مفسرين گفته اند: جمله (كمن هو خالد…) بيانى است براى جمله قبلى كه مى فرمود: (كمن زين…) ولى اين نظريه درست نيست.
آیه 16
وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴿۱۶﴾
و از ميان [منافقان] كسانى اند كه [در ظاهر] به [سخنان] تو گوش مى دهند ولى چون از نزد تو بيرون مى روند به دانش يافتگان مى گويند هم اكنون چه گفت اينان همانانند كه خدا بر دلهايشان مهر نهاده است و از هوسهاى خود پيروى كرده اند (۱۶)
*** سـيـاق ايـن آيـات طـبـق سـيـاق آيـات قـبـلى جـريـان يـافـتـه و در آن مـتـعـرض حال كسانى شده كه منافق و بيمار دلند، و بعد از ايمان به كفر برمى گردند.
(و مـنـهـم مـن يـسـتـمـع اليـك حـتـى اذا خـرجـوا مـن عـنـدك قـالوا للذيـن اوتـوا العـلم مـا ذا قال انفا…)
كـلمه (آنفا) اسم فاعل است كه بنا بر ظرفيت منصوب شده. ممكن هم هست نصب آن از اين جـهـت بـاشـد كـه مـفـعـول فـيـه قـرار گـرفـتـه و مـعـنـاى آن (لحـظـه اى قـبـل از ايـن لحـظـه ) اسـت. بـعـضـى گـفته اند: معناى (آنفا) همين ساعت است. به هر حال اين كلمه از واژه (انف بينى ) گرفته شده.
و ضـمـيـر در جـمـله (و مـنـهـم مـن يـسـتمع اليك ) به كفار برمى گردد. و مراد از گوش دادنـشـان بـه رسـول خـدا گـوش دادن بـه قـرآن خـواندن آن جناب و بياناتى است كه در اصول معارف و احكام دين داشته.
(حـتـى اذا خرجوا من عندك ) - ضمير در (خرجوا) به كلمه (من كسى كه ) بر مى گـردد و اگـر آن را جمع آورده، به اعتبار معناى آن است، همچنان كه اگر (يستمع ) را مـفـرد آورده بـه اعـتـبـار لفـظ آن اسـت. و اسـتـفـهـام در جـمـله (مـا ذا قال انفا) به قول بعضى براى به دست آوردن حقيقت مطلب است، چون آنها غرق در كبر و غرور و پيروى هواهاى خود بودند و اين هواها نمى گذاشت سخن حق را بفهمند، همچنان كه در جـاى ديـگـر فرموده : (فمال هولاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا). بعضى هم گفته انـد: اسـتـفهام به منظور استهزاء است. بعضى گفته اند: براى تحقير است، تو گويى سخن حق در نظرشان پر از اباطيل بوده و اصلا معناى درستى نداشته. و براى هر يك از اين سه قول وجهى است.
(اولئك الذين طبع اللّه على قلوبهم ) - اين جمله در مقام معرفى كفار است، و جمله (و اتـبـعـوا اهـواءهـم ) تـعـريـفـى ديـگـر و بـه مـنـزله عـطـف تـفـسـيـر اسـت بـراى تـعـريف اول و از آن بر مى آيد كه در حقيقت معناى پيروى هواها، امارت و فرماندهى طبع بر قلب و عـقـل اسـت، پـس قلبى كه محكوم طبع نبوده و بر طهارت فطرى و اصلى خود باقى مانده باشد، در فهم معارف دينى و حقائق الهى درنگى ندارد.
منبع: تفسیر المیزان
به نام خداوند مهربان
عاشورا شد.. صبح عاشورا..
مسؤول یکی از موکب های اربعین که از منطقه خودمون بودند باهام تماس گرفتند، گفتند:دو روز دیگه بیاید برای مصاحبه!![]()
![]()
باورم نمیشد.. آخه، اون موکب خیلی متقاضی برای خادمی داشت و سابقه زیادی هم داشتند …
باورم نمیشد قبول کرده باشند که حتی برای مصاحبه بروم..![]()
از لطف ارباب و دعای بابا گره از این کار مهم باز شده بود !!
درسته هنوز مصاحبه نرفته بودم و نتیجه اش مشخص نبود ،اما همینکه بعد از کلی پیگیری و چشم انتظاری ، بالاخره یک موکب باهام تماس گرفته بودند.. برایم قابل باور نبود..خودم را در صحن و سرای مولا تصور میکردم .. شروع کرده بودم به خیال بافی های زیبا.. ![]()
اما هنوز اون دلهره ها بود،، دلهره اینکه آیا قسمت خواهد شد.. آیا ارباب ما را خواهد طلبید!؟
روز مصاحبه شد با آبجی رفتیم محل قرار.. خودم رو معرفی کردم، چند فرم بهم دادند برای تکمیل کردن..
از مشخصات فردی و مهارت ها تا تجربه مسافرت به عتبات… یکی از خانم هایی که آنجا بود من رو میشناخت، گفت شما ماشاالله تجربه زیاد دارید، ان شاالله امسال ما رو همراهی خواهید کرد..
اما هنوز چیزی مشخص نبود باید باز هم صبر میکردم..
بعد از چند روز مسوول خانم های موکب باهام تماس گرفتند، خواستند حضوری صحبت کنیم، تقریبا سه هفته قبل از حرکتشون به عراق بود..
کمی از شرایط آنجا برایم گفتند،سختی ها، مدل خادمی کردنش و…
موکب در شهر کربلا بود و از اولویت های موکب انجام کارها و خدمات فرهنگی به زائران بود!
الحمدالله آدم راحت طلبی نبودم، یعنی زندگی و تربیت ما همین بود..
زندگی متوسط خانواده، تجربه زندگی خوابگاهیِ زمان دانشجویی.. تجربه فعالیت های فرهنگی و خادمی راهیان…
همه ی اینها کمک خوبی برایم بود..
کمی از اینها رو برای خانم دکتر تعریف کردم و گفتم فکر میکنم بتونم از عهده اش بربیام،
از خانواده ام کمی پرسیدن، آبجی کوچیکه در دانشگاه شاگرد ایشون بود، کمی از خانواده ام تعریف کردم اما از بابا چیزی نگفتم..
تنها پنج ماه از سفرش گذشته بود، باور نداشتم که نیست و از طرفی هم دوست نداشتم در مورد اون حادثه ازم سؤالی بشه یا ترحم و نگاه متفاوت دیگران و…![]()
فقط بهشون گفتم : توی چند ماه گذشته کمی وزن کم کردم نگران هستم از نظر جسمی کم بیاورم!
ایشون لبخندی زدند و گفتند: مشکلی نیست، کمی هم توصیه بهم کردند تا قبل سفر خودم رو تقویت کنم و با خودم( ان شالله اگه تصمیم به اعزامم باشه) مواد مغذی سبک و مقوی ببرم.
تقریبا سفرم و خادمی ام حتمی بود، موکب یه مهد کودک داشت و نیاز به مربی… مربی سال قبل موکب مشکل داشت و نمیتونست اعزام بشود.. بنابراین احتمال اینکه مسوولیتم در موکب ، مربی مهدکودک باشد، زیاد بود.
روزها با چشم انتظاری میگذشت و…
بله بالاخره بهم پیامک زدند: شما برای خادمی اربعین در موکب پذیرفته شده اید!
برای اقدامات بعدی با شما تماس گرفته خواهد شد!
لحظه ی خیلی زیبایی بود درسته اضطراب ها سر جاشون بودند اما شیرین بود و واقعا رویایی![]()
چیزیکه حتی در خواب تصورش رو نداشتم.. هرگز.. اما به لطف ارباب و دعای بابا روزیم شده بود![]()
برای همه چیز ممنونم بـابـا * دوستت دارم






آخرین نظرات