سلام بابا !
همیشه که زندگی نامه شهدا رو میخوندیم یا فیلم وعکسی از شهدا و خانواده هاشون رو می دیدیم..
اولین جمله ای که به ذهن و زبان ما میومد این بود :
خدا به خانواده اش صبر بده!
خدا به مادرش صبر بده ، به خواهرش، به همسرش، به بچه هاش…
میدونستیم که شهادت برای خانواده افتخار هست اما مسلما اون غم ونبود عزیز چیزی نبود که بشه نادیده گرفت،
پس براشون از خدا صبر میخواستیم !
نبود پدر خانواده ، زخم عمیقی هست که هیچ مرهمی اون رو تسکین نمیده..
اما ما همه ی اینها رو فقط با عقل و تجربه دیگران نتیجه میگرفتیم..
هیچ وقت خودمون تجربه اش رو نداشتیم..
تا یکماه پیش…
امروز یک ماه شد !
بابا!
یک ماه گذشته
اما ما باورش نمیکنیم
هنوز منتظرم کلید بندازی به درب حیاط و بیای خونه..
خودمون رو مشغول کار و درس و.. میکنیم اما مگه میشه فراموش کرد.. حتی یه لحظه!؟
انگار این درد عجین شده با ما…
انار نیمی از اجزای بدنم رو از دست دادم
نیمی از قلبم، نیمی از مغزم ..
داریم تموم میشیم بابا !!
سالها هم که بگذره، هیچ کس و هیچ چیزی جات رو پر نمیکنه..
بابا! اما با تمام سختی هاش، دلتنگی هاش و..
باز هنوز حال اون فرزند کوچیک شهدا رو درک نمیکنیم،
هر چند با زبون روزه رفتی پیش خدا
هر چند در راه معاش خانواده ات بودی بابای من !
هر چند هر کی شنید ،گفت : بابات اجر شهید داره !
اما باز نمی فهمیم حاله اون بچه یتیم های شهدا رو..
بهتر بگم…
نمی فهمیم حال حضرت رقیه سلام الله علیها رو..
حال خانم رباب و حضرت زینب سلام الله علیها رو..
باباجون! فقط همین ها ما رو آروم میکنه !
همین صبر خانم ..
فدای لب تشنه ات بابا
فدای لب تشنه اربابت… یا اباالفضل عباس علیه السلام
آخرین نظرات